محله سرجوب دولت‌آباد برخوار

محله سرجوب دولت‌آباد برخوار


امام محمدباقر علیه‌السلام فرمودند:

لا یَسلِمُ اَحَدٌ مِنَ الذُّنوبِ حَتّی یَخزُنَ لِسانَه؛

هیچ کس از گناهان سالم نمی‌ماند، مگر اینکه زبانش را نگه دارد.

تحف‌العقول صفحه 298

۰ نظر ۱۲ آذر ۹۴ ، ۲۳:۱۲

ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﮐﺎﺳﻪ ﺷﯿﺮﯼ ﺟﻠﻮی ﺳﻮﺭﺍﺧﯽ می‌گذاشت.

ﻣﺎﺭﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽ‌آمد، ﺷﯿﺮ را می‌خورد ﻭ سکه‌اﯼ ﺩﺭ ﺁﻥ می‌انداخت.

ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻣﺮﯾﺾ ﺷﺪ.ﺑﻪ ﭘﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ ﻫﻤﺎﻥ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﮑﻨﺪ. ﭘﺴﺮ ﻭﺳﻮﺳﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﺎﺭ ﺭﺍ بکشد ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺳﮑﻪﻫﺎ ﺭا ﺑﺮﺩﺍﺭﺩ. ﻫﻤﯿﻦ ﮐﺎﺭ را ﮐﺮﺩ. ﻭﻟﯽ ﻣﺎﺭ ﺯﺧﻤﯽ ﺷﺪ و ﭘﺴﺮ را نیش زد و ﭘﺴﺮ ﻣﺮﺩ.

ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻣﺪﺗﯽ ﺑﻌﺪ ﺑﯽﭘﻮﻝ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺭﺳﻢ ﻗﺪﯾﻢ، ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮐﺎﺳﻪ ﺷﯿﺮﯼ ﺟﻠﻮی ﺳﻮﺭﺍﺥ ﮔﺬﺍﺷﺖ. ﻣﺎﺭ ﺷﯿﺮ را ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺳﮑﻪﺍﯼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: «ﺩیگر ﺑﺮﺍیم ﺷﯿﺮ ﻧﯿﺎور، ﭼﻮﻥ ﻧﻪ ﺗﻮ ﻣﺮﮒ ﭘﺴﺮﺕ را فراموش می‌کنی و ﻧﻪ ﻣﻦ ﺩﻡ ﺑﺮﯾﺪﻩام را.»

ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻝ ﮐﻨﺪ ﺗﺎ ﺯﺧﻢ ﮐﻬﻨﻪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﺷﻮﺩ.

۰ نظر ۱۲ آذر ۹۴ ، ۲۲:۵۷

یکی از مراجع می‌گفت:

ما یک گاریچی در محله‌مان بود، که نفت می‌برد و به او عمو نفتی می‌گفتند.

یک روز مرا دید و گفت حاج آقا سلام، ببخشید خانه‌تان را گازکشی کرده‌اید؟

گفتم بله.

گفت: فهمیدم چون سلام‌هایت تغییر کرده!

آقا می‌گوید من تعجب کردم گفتم: یعنی چه؟

۰ نظر ۰۶ آذر ۹۴ ، ۱۲:۳۴
۰ نظر ۰۶ آذر ۹۴ ، ۱۲:۲۷

به مناسبت هفته بسیج کلاس آموزشی اسلحه‌شناسی توسط حوزه مقاومت بسیج امام حسین (ع) در محل پایگاه بسیج صاحب‌الزمان (عج) محله سرجوب دولت‌آباد در روز سه شنبه 3 آذر 94 برگزار شد.

در این جلسه آموزشی بسیجیان با سلاح کلاشینکف آشنا شدند و عملاً باز و بست این نوع سلاح را فرا گرفتند.

تصاویر جلسه آموزشی اسلحه‌شناسی

۰ نظر ۰۳ آذر ۹۴ ، ۲۱:۵۴
۰ نظر ۰۳ آذر ۹۴ ، ۲۱:۳۴
۰ نظر ۰۳ آذر ۹۴ ، ۱۷:۲۶

جنگ جهانی اول مثل بیماری وحشتناکی، تمام دنیا رو گرفته بود. یکی از سربازان به محض این که دید دوست تمام دوران زندگیش در باتلاق افتاده و در حال دست و پنجه نرم کردن با مرگ است، از مافوقش اجازه خواست تا برای نجات دوستش برود و او را از باتلاق خارج کند. 

مافوق به سرباز گفت: اگر بخواهی می‌توانی بروی، اما هیچ فکر کردی این کار ارزشش را دارد یا نه؟ دوستت احتمالاً مرده و ممکن است تو حتی زندگی خودت را هم به خطر بیندازی! حرف‌های مافوق، اثری نداشت، سرباز به نجات دوستش رفت. به شکل معجزه آسایی توانست به دوستش برسد ، او را روی شانه‌هایش کشید و به پادگان رساند. افسر مافوق به سراغ آن‌ها رفت، سربازی را که در باتلاق افتاده بود، معاینه کرد و با مهربانی و دلسوزی به دوستش نگاه کرد و گفت: من به تو گفتم ممکنه که ارزشش را نداشته باشه، دوستت مرده! خود تو هم زخم‌های عمیق و مرگباری برداشتی!

۰ نظر ۰۳ آذر ۹۴ ، ۰۸:۱۲

باسمه‌تعالی

به حول و قوه الهی سایت پایگاه خبری شهرستان برخوار راه‌اندازی شد. با راه‌اندازی این سایت ما  به جمع خادمین شما مردم شریف برخوار پیوستیم. در این راه به کمک تک تک شما نیازمندیم. منتظر خبرهای تازه ما باشید.

borkharnews.ir

۰ نظر ۰۲ آذر ۹۴ ، ۰۹:۴۴
۰ نظر ۲۸ آبان ۹۴ ، ۲۲:۰۹

ناصرالدین شاه در بازدید از اصفهان با کالسکه سلطنتی از میدان کهنه عبور می‌کرد که چشمش به ذغال‌فروشی افتاد. مرد ذغال‌فروش فقط یک شلوارک به پا داشت و مشغول جدا کردن ذغال از خاکه ذغال‌ها بود و در نتیجه گرد ذغال با بدن عرق کرده و عریان او منظره وحشتناکی را بوجود آورده بود.

ناصرالدین ‌شاه سرش را از کالسکه بیرون آورده و ذغال‌فروش را صدا کرد. ذغال فروش بدو آمد جلو و گفت: «بله قربان.»

۰ نظر ۲۸ آبان ۹۴ ، ۲۱:۵۰

امام صادق علیه السلام فرمودند:

1- طلبتُ الجنة، فوجدتها فی السخأ

بهشت را جستجو نمودم، پس آن را در بخشندگی و جوانمردی یافتم.

 

2- و طلبتُ العافیة، فوجدتها فی العزلة

و تندرستی و رستگاری را جستجو نمودم، پس آن را در گوشه‌گیری (مثبت و سازنده) یافتم.

 

3- و طلبت ثقل المیزان، فوجدته فی شهادة «ان لا اله الا الله و محمد رسول الله»

و سنگینی ترازوی اعمال را جستجو نمودم، پس آن را در گواهی به یگانگی خدا تعالی و رسالت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) یافتم.

 

4- و طلبت السرعة فی الدخول الی الجنة، فوجدتها فی العمل لله تعالی

سرعت در ورود به بهشت را جستجو نمودم، پس آن را در کار خالصانه برای خدای تعالی یافتم.

 

5- و طلبتُ حب الموت، فوجدته فی تقدیم المال لوجه الله

و دوست داشتن مرگ را جستجو نمودم، پس آن را در پیش فرستادن ثروت (انفاق) برای خشنودی خدای تعالی یافتم.

۰ نظر ۲۸ آبان ۹۴ ، ۰۹:۵۰

توی اسارت، عراقی‌ها برا تضعیف روحیه‌ی ما فیلمای زننده پخش می‌کردند

ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ‌ﻫﺎ ﺑﻪ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﺭﻭ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩ

ﻋﺮﺍﻗﯽ‌ﻫﺎ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻭ ﺑﺮﺩﻧﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ

ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺍﺯﺵ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺷﺖ.

ﺑﺮﺍ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﻣﺎ ﺭﻭ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻥ ﺑﻪ ﺣﯿﺎﻁ ﺍﺭﺩﻭﮔﺎﻩ،

ﻭﺍﺭﺩ ﺣﯿﺎﻁ ﮐﻪ ﺷﺪﯾﻢ ﺍﻭﻥ ﺑﺴﯿﺠﯽ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﯾﻢ

ﯾﻪ ﭼﺎﻟﻪ ﮐﻨﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺗﺎ ﮔﺮﺩﻥ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺶ داخل چاله فقط سرش پیدا بود،

ﺷﺐ ﮐﻪ ﺷﺪ ﺻﺪﺍﯼ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﮐﺒﺮ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ‌ﻫﺎﯼ ﺍﻭﻥ ﺑﺴﯿﺠﯽ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ

ﻫﻤﻪ ﻧﮕﺮﺍﻧﺶ ﺑﻮﺩﯾﻢ

ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺷﺪ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪﻩ،

ﺧﯿﻠﯽ دنبال بودیم ﻋﻠﺖ ﻧﺎﻟﻪ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺩﯾﺸﺒﺶ ﺭﻭ ﺑﺪﻭﻧﯿﻢ.

ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻧﮕﻬﺒﺎﻧﺎن ﻋﻠﺘﺶ ﺭﻭ ﮔﻔﺖ ﻣﻮ ﺑﻪ ﺗﻨﻤﻮﻥ ﺭﺍﺳﺖ ﺷﺪ

۰ نظر ۲۸ آبان ۹۴ ، ۰۹:۳۸

مادامى که سیب با چوب باریکش به درخت متصل است

همه عوامل در جهت رشدش در تلاشند

باد باعث طراوتش می‌شود

آب باعث رشدش می‌شود

و آفتاب پختگی و کمال می‌بخشد

اما

به محض منقطع شدن از درخت

و جدایى از «اصل»

آب باعث گندیدگی

باد باعث پلاسیدگی

و آفتاب باعث پوسیدگی

و از بین رفتن طراوتش می‌شود

مراقب «اصالتمان» باشیم

که

انسانیتمان از بین نرود.

۰ نظر ۲۸ آبان ۹۴ ، ۰۹:۲۹

به یزید خبر مى‌رسد که بعضى از مردم شام با دیدن کاروان اسیران و آگاهى به برخى از واقعیت‌ها، نظرشان در مورد او عوض شده و در پى آن هستند که واقعیت را بفهمند.

پس زمان آن رسیده است که یزید براى فریب دادن و خام کردن آنها کارى بکند. فکرى به ذهن او مى‌رسد. او به یکى از سخنرانان شام پول خوبى مى‌دهد و از او مى‌خواهد که یک متن سخنرانى بسیار عالى تهیه کند و در آن، تا آنجا که مى‌تواند به خوبى‌هاى معاویه و یزید بپردازد و حضرت على و امام حسین (ع) را لعن و نفرین کند و از او خواسته مى‌شود تا روز جمعه وقتى مردم براى نماز جمعه مى‌آیند، آنجا سخنرانى کند.

۰ نظر ۲۲ آبان ۹۴ ، ۱۱:۳۷

پرتال محله سرجوب دولت آباد برخوار