لطفاً نظرات و پیشنهادات ارزنده خود را به شماره پیامک 0000 ارسال فرمایید
یکی از علمای نجف میگفت: یک روز به دکان سبزی فروشی رفته بودم، دیدم مرحوم سید علی آقا قاضی خم شده و مشغول کاهو سوا کردن است؛ ولی به عکس معهود، کاهوهای پلاسیده و آنهایی که دارای برگهای خشن و بزرگ هستند بر میدارد. مرحوم قاضی کاهوها را به صاحب دکان داد و وزن کرد و مرحوم قاضی آنها را زیر عبا گرفت و روانه شد. من در آن وقت طلبهی جوانی بودم و مرحوم قاضی مرد مسنّی بود. به دنبالش رفتم و عرض کردم: آقا سؤالی دارم، چرا کاهوهای بد را سوا کردید؟ مرحوم قاضی فرمود: آقا جان من! این مرد فروشنده شخص بیبضاعت و فقیری است و من گهگاهی به او مساعدت میکنم. نمیخواهم چیزی به او بلاعوض داده باشم تا اولاً عزّت و شرف و آبرو از بین نرود و ثانیاً خدای ناخواسته عادت نکند به مجانی گرفتن و در کسب و کار هم ضعیف شود. برای ما فرق ندارد کاهوهای لطیف و نازک بخوریم یا از این کاهوها و من میدانستم که اینها بلاخره خریداری ندارد و او ظهر که دکان خود را میبندد، آنها را بیرون خواهد ریخت؛ از این رو برای این که او ضرر نکند، اینها را از او خریدم.
منبع: کتاب فریاد توحید صفحه 102