کردار خالص عامل رهایی
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: سه نفر از بنی اسرائیل با یکدیگر هم سفر شدند. در راه ابری ظاهر شد و باریدن آغاز شد. به غاری پناه بردند، ناگهان سنگی در غار را گرفت و روز را بر آنان چون شب، تاریک ساخت. راهی جز آن که به سوی خدا روند نداشتند. یکی از آنان گفت: خوب است کردار خالص خود را وسیله قرار دهیم، باشد که نجات یابیم و هر سه نفر این طرح را قبول کردند.
یکی از آنان گفت: پروردگارا! میدانی که من دختر عمویی داشتم که در کمال زیبایی بود، شیفهی او بودم، تا که در مکانی او را تنها یافتم، با او در آویختم و خواستم کام دل برگیرم که آن دختر سخن آغاز کرد و گفت: ای پسرعمو! از خدا بترس و پردهی عفت مرا مدر. من به این سخن پای بر هوای نفس گذاشتم و از آن کار دست کشیدم، خدایا! این کار از روی اخلاص بوده و جز رضای تو منظوری نداشتم، این جمع را از غم و هلاکت نجات ده. ناگاه دیدند آن سنگ مقداری دور شد و فضای غار کمی روشن شد.
دومی گفت: خدایا! تو میدانی که من پدر و مادری سالخورده داشتم که قامتشان از پیری خمیده بود و در همه حال به خدمت آنان مشغول بودم. شبی نزدشان آمدم که خوراک نزد آنان بگذارم و برگردم، دیدم خوابیدهاند، آن شب تا صبح خوراک بر دست گرفتم و آنان را از خواب بیدار نکردم. پروردگارا! این کار را محض رضای تو انجام دادم، ما را رهایی ده؛ در این هنگام سنگ مقداری دیگر کنار رفت.
سومی عرض کرد: ای دانای هر نهان و آشکار! میدانی که من کارگری داشتم، چون مدتش تمام شد مزد وی را دادم و او راضی نشد و بیش از آن اندازه طلب مزد میکرد و از نزدم رفت. من آن وجه را گوسفندی خریدم و جداگانه محافظت کردم که در اندک زمان بسیار شد. بعد از مدتی آن مرد آمد و مزد خود را طلب کرد. من به گوسفندان اشاره کردم. او گمان کرد که مسخرهاش میکنم؛ بعد همهی گوسفندان را گرفت و رفت.
پروردگارا! این کار را برای رضای تو انجام دادهام، ما را از این گرفتاری نجات بده. در این وقت تمام سنگ به کناری رفت و هر سه با دلی شاد از غار خارج شدند و به سفر خویش ادامه دادند.
آن گاه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: هر کس از در راستی با خدا در آید، نجات مییابد.
منبع: محاسن برقی