قدر داشتههایت را بدان
گوشهایم را میگیرم! چشمهایم را میبندم! و زبانم را گاز میگیرم! ولی حریف افکارم نمیشوم!
چقدر دردناک است فهمیدن.
خوش بحال عروسک آویزان به آینه ماشین،
تمام پستی بلندی زندگیش را فقط میرقصد.
کاش زندگی از آخر به اول بود.
پیر بدنیا میآمدیم.
آنگاه در رخداد یک عشق جوان میشدیم.
سپس کودکی معصوم میشدیم ودر،
نیمه شبی با نوازشهای مادر آرام میمردیم.
آنها که موهای صاف دارند
فر میزنند
و آنها که موی فر دارند
مویشان را صاف میکنند
عدهای آرزو دارند خارج بروند
و آنها که خارج هستند برای وطن دلشان لک زده و ترانهها میسُرایند
مجردها میخواهند ازدواج کنند
متأهلها میخواهند مجرد باشند.
عدهای با قرص و دارو از بارداری جلوگیری میکنند
و عدهای دیگر با قرص و دارو میخواهند باردار شوند.
لاغرها آرزو ﺩﺍﺭﻧﺪ چاق بشوند
و چاقها همواره حسرت لاغری را میکشند
شاغلان از شغلشان مینالند
بیکارها دنبال همان شغلند
فقرا حسرت ثروتمندان را میخورند
ثروتمندان دغدغهی نداشتن صفا و خونگرمیِ فقرا دارند.
افراد مشهور از چشم مردم قایم میشوند مردم عادی میخواهند مشهور شده و دیده شوند
سیاهپوستان دوست دارند سفیدپوست شوند و سفیدپوستان خود را برنزه میکنند.
و هیچکس نمیداند تنها فرمول خوشحالی این است:
"قدر داشتههایت را بدان و از آنها لذت ببر"
قانونهای ذهنی میگویند خوشبختی یعنی "رضایت"
مهم نیست چه داشته باشی یا چقدر،
مهم این است که از همانی که داری راضی باشى
آن وقت "خوشبختی"