علی (ع) افضل از انبیاء
بعد از آنکه حضرت على علیهالسّلام را در شب 19 ماه رمضان سال چهلم هجرت ، مضروب ساختند شیعیانی دور بستر ایشان جمع شدند. یکی از آنها صعصعه بن صوحان بود که وی از رجال بزرگ شیعه و از خطباء معروف کوفه و از روات بزرگی است که علاوه بر علمای شیعه کبار علمای اهل تسنن نیز حتی صاحبان صحاح روایتهای او را از حضرت علی (ع) و ابن عباس نقل کردهاند و ایشان از اصحاب خاص امیرمومنان بوده است.
حضرت علی (ع) در لحظات احتضار گاهى چشمهایش را باز مىکرد و مىفرمود: «سَلُونى قَبْلَ اَنْ تَفْقِدُونى: هر چه مىخواهید از من بپرسید، قبل از آنکه از میان شما بروم.»
صعصعه بن صوحان عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! آیا شما افضل هستید یا حضرت آدم علیهالسّلام؟
آقا، چشمهاى مبارک خویش را گشوده و فرمود: «قبیح است که مرد خود را تعریف و تزکیه بنماید، امّا براى اینکه ، نعمتهاى الهى را در حق خودم اظهار کرده و نوعى شکرگزارى کرده باشم؛ جواب تو را مىگویم: خداوند متعال آدم را داخل بهشت کرد و تمام نعمتهایش را بر او مباح و حلال نمود، فقط او را از خوردن گندم مانع شد و با وجود منع الهى، از آن گندم خورد؛ ولى براى من، گندم مباح بود، امّا از آن استفاده نکردم.»
صعصعه عرض کرد: شما افضل هستید یا حضرت نوح (ع)؟
امام علیهالسّلام فرمود: «زمانیکه قوم نوح او را اذیت و آزار رساندند؛ حضرت نوح آنها را نفرین کرد [و فرمود: (رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الاُرْضِ مِنْ الْکافِرینَ دَیّاراً): پروردگارا! هیچ یک از کافران را بر روى زمین باقى مگذار!] و آنها هلاک شدند ولى من ، با این همه مصیبت و آزار، در عمر خود نفرین نکردم.»
صعصعه پرسید: آیا شما افضل هستید یا ابراهیم خلیل علیهالسّلام؟
حضرت فرمود: «ابراهیم علیهالسّلام به خداوند عرضه داشت: (رَبِّ اَرِنى کَیْفَ تُحْىِ الْمُوتى): (خداوندا! به من نشان بده که چگونه این مردگان پوسیده را زنده خواهى کرد.) خطاب رسید: ابراهیم مگر به قدرت ما ایمان نیاوردهاى؟ عرض کرد: چرا ولى مىخواهم قلبم مطمئن شود. امّا ایمان من در مرتبه ایست که (لَوْ کُشِفَ الْغِطاءُ ما ازْدَدْتُ یَقیناً): هرگاه تمام پردههاى بین خالق و مخلوق برداشته شود، یقین و اطمینان من به حدّى است که کم و زیاد نمىشود، یعنى در بالاترین درجه ایمان.»
صعصعه گفت :یا على! شما افضل هستید یا موسى علیه السّلام؟
امام فرمود: «زمانیکه خداوند تبارک و تعالى ، حضرت موسى را به سوى فرعون فرستاد و به او ید بیضا و عصا را بعنوان معجزه عنایت کرد، و فرمان داد که: برو بسوى فرعون ، موسى علیهالسّلام عرض کرد: (وَ لَهُمْ عَلَىَّ دَنْبٌ فَاَخافُ اَنْ یَقْتُلُوْنِ): (پروردگارا ! آنان به اعتقاد خودشان ، مرا گناهکار مىدانند؛ مىترسم مرا بکشند.) و از خداوند درخواست کرد که برادرش هارون را هم با او همراه کند. امّا وقتیکه پیامبر بزرگوار اسلام صلّىاللّه علیه و آله مرا مأمور کرد سوره برائت را بسوى فرعونهاى مکّه ببرم و در موسم حج بخوانم ، با آنکه بسیارى از پهلوانان و پدران و برادران آنها را در جنگ کشته بودم؛ ذرّهاى به دلم خوف نیامد و کسى را براى کمک و یارى نخواستم و به تنهائى سوره برائت را برده و بر آنها قرائت کردم.»
صعصعه عرض کرد: یا على! شما افضل هستید یا حضرت عیسى علیهالسّلام؟
امام فرمود: «آنگاه که آثار وضع حمل، در مادر عیسى ظاهر شد و خواست بچهاش را بدنیا آورد از طرف خداوند فرمان رسید: مریم! از بیتالمقدس بیرون رو که اینجا جاى زایمان نیست؛ اینجا عبادتگاه است. او بدستور الهى، به زیر یک نخله خشک پناه برد. امّا وقتى مادر من، در مسجدالحرام آثار وضع حمل را دید خواست که از آنجا بیرون رود، خداوند امر فرمود: که داخل خانه ما بیا! و دیوار کعبه شکافته شد، مادرم مرا در خانه خدا بدنیا آورد و سه روز مهمان پروردگارم بود.»
منبع: بحار ج ۷۳ ص ۴۵۶