سالروز ارتحال ملکوتی امام (ره) بر همگان تسلیت باد
ماه آن شب خاموش و سرگردان بر روی شهر تهران میتابید. دانه دانه ستارهها در صورت آسمان میلغزید. گویی ستارگان آسمان در انتظار عروج ستارهای زیبا به آسمان بودند، شهر تهران و کشور ایران را سکوتی عمیق و جانسوز فرا گرفته بود لیکن چشمان خلق نخفته بودند، زیرا شنیده بودند که قلب امامشان به درد آمده است، مردم آهسته و آرام دعای «امن یجیب» میخواندند، مساجد مملو از جمعیتی بود که آمده بودند برای رهبرشان دعا کنند اما گویا تقدیر الهی جوری دیگر رغم خورده بود. ناگهان رنگ از رخ شب پرید. قلب زمان از کار افتاد. گویی باز خورشید غروب کرده است و بار دیگر مردی از امت پیامبر (ص) به ابدیت پیوسته است. هر گوشه و کناری یک کودک یتیم، یک چشم اشک بار، یک مادر شهید و عاشق امام میگریست، قلب عالمی از گردش ایستاده بود. قلبی که لحظهای از شور و التهاب خالی نمانده بود. قلب امام ایستاده بود، قلب امامی که خود به تنهایی یک امت بود و طاغوت و طاغوتیان و مستکبران زمان را به زانو درآورده بود. ایوب زمان، مرد آهنین عزم انقلاب، امام امت به ابدیت پیوست. آن روز شهیدان کشورمان میهمان داشتند، لالههای سرخ و گلهای سوسن و یاسمن به استقبال امام آمده بودند. آنهایی که بازوان پرتوان امام و سربازان گوش به فرمانش بودند و بار دیگر بعد از دوازده بهمن پنجاه و هفت از امامشان استقبال میکردند. هیچ به یاد داری که اندر فراق خورشید گریسته باشی؟ آن روز را می گویم، چهارده خرداد هزار و سیصد و شصت و هشت، آن روز که ای کاش هرگز نیامده بود، مردم را میدیدی که همچون باران بهار میگریند و کویر چهرههایشان را با باران اشک سیراب میساختند و بر سر و سینه میزدند زیرا خورشید وجود امام از میان آنها رخت بربسته بود. تابوت امام بر دریای خروشان و سیاه پوش مردم روان بود و چه اندوهناک بود وداع امت با امام خویش. چه خوب وفا کردند به پیمانی که در خرداد چهل و دو با امام بسته بودند، اما جمهوری اسلامی این یادگار بزرگ امام در همان روز به یکی از شاگردان بزرگش سپرده شد تا کشتی انقلاب را سکانداری به نام آیت الله العظمی خامنهای در تلاطم حوادث گوناگون به سرانجام برساند و ان شاءالله پرچم انقلاب اسلامی را به دست حضرت بقیه الله اعظم (عج) برساند.
فرازی از وصیتنامهی الهی ، سیاسی حضرت امام (ره)
بسم الله الرحمن الرحیم
با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص، و به سوی جایگاه ابدی سفر میکنم. و به دعای خیر شما احتیاج مبرم دارم. و از خدای رحمان و رحیم میخواهم که عذرم را در کوتاهی خدمت و قصور و تقصیر بپذیرد و از ملت امیدوارم که عذرم را در کوتاهیها و قصور و تقصیرها بپذیرند. و با قدرت و تصمیم اراده به پیش روند و بدانند که با رفتن یک خدمتگزار در سدّ آهنین ملت خللی حاصل نخواهد شد که خدمتگزاران بالا و والاتر در خدمتند، و الله نگهدار این ملت و مظلومان جهان است.