کسی را بخشنده تر از محمد ندیدم
عدی پسر حاتم طایی، در
ابتدا با پیامبر صلی الله علیه و آله دشمنی میکرد. وقتی پیامبر صلی الله علیه و
آله امام علی علیه السلام را به قبیلهی
او فرستاد، عدی فرار کرد و خواهرش سفانه باقی ماند و اسیر شد. علی علیه
السلام او را نزد پیامبر صلی الله علیه و
آله آورد. سفانه نزد پیامبر صلی الله علیه و آله از پدرش چنین تعریف کرد: او آقای
قوم بود، اسیر را آزاد میکرد، جنایتکار را میکشت، همسایهها را نگهداری میکرد،
مستمندان را طعام میداد و هیچ صاحب حاجتی را رد نمیکرد.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: ای دختر! این صفات مؤمنان است. اگر پدرت اسلام میآورد، بر او رحمت میآوریم.
آن گاه فرمودند: او را رها کنید که پدرش مکارم اخلاق را دوست داشت. بر عزیزی که ذلیل شده و ثروتمندی که بینوا گشته رحم کنید!
پس به قبیلهی خود بازگشت و به برادرش عدی گفت: کسی را بخشندهتر و کریمتر از محمد ندیدم، صلاح آن است که نزدش بروی تا ذلیل نشوی.
دختر حاتم آن قدر همانند پدرش صاحب انفاق و بخشش بود که روزی حاتم به او گفت: هرگاه دو کریم در مالی جمع شوند، مال را تلف میکنند، پس یا من کریم باشم یا تو! گفت: ای پدر! من جود را از تو یاد گرفتم.
منبع: نمونهی معارف به نقل از: المُستَطرَف