زنجیر قضاوت حضرت داوود
خدای تعالی دربارهی حضرت داوود علیه السّلام میفرماید:« وَ آتاهُ اللهُ المُلکَ وَ الحِکمةً وَ عَلَّمَهُ مِمّا یَشآءُ» (سوره بقره/ آیه 251.)؛ خداوند، حکومت و دانش را به حضرت داوود علیه السّلام بخشید و از آنچه میخواست، به او تعلیم داد.
ملا فتح الله کاشانی در تفسیر منهج الصادقین مینویسد: ضحاک از ابن عباس نقل کرده است که منظور از دانشی که خداوند به حضرت داوود علیه السّلام تعلیم فرمود، زنجیری بود که حق تعالی در روز قضاوت برای او از آسمان میفرستاد تا هر که مُحِقّ (حق دار) بود دست او به آن زنجیر میرسید و اگر مُبطِل (ناحق) بود هر چند کوشش میکرد دست او به زنجیر نمیرسید و چون از آسمان حکمی نازل میشد آن زنجیر به حرکت در میآمد و از آن آواز شنیده میشد، آن گاه داوود علیه السّلام آن حکم را اجرا میکرد. سر آن زنجیر به مجمره بسته شده بود و ته آن بالای سر داوود علیه السّلام بود. در محکمی مانند آهن بود و رنگش مانند آتش و حلقههای آن گرد بود و با جواهرات تزیین شده بود. هر مریضی و علیلی که به آن دست می زد فوراً شفا مییافت.
روزی مردی جواهری گران قیمت نزد کسی به امانت نهاد، چون از او مطالبه کرد، امانتدار گفت: من ودیعه را به تو پس دادهام. مرافعه را به داوود دفع کردند. مردی که ودیعه نزد وی بود عصایی را تو خالی کرده و آن جواهر را میان عصا نهاده بود. داوود علیه السّلام به مدعی گفت: برخیز و دست به زنجیر برسان. مرد برخاست و گفت: خدایا! تو میدانی که من در این دعوی صادقم و جواهر نزد این کس است، دست مرا به زنجیر رسان تا حق به مرکز خود قرار گیرد. پس دست کرد به زنجیر و آن را بگرفت. داوود علیه السّلام به دیگری گفت: تو نیز برخیز و دست به زنجیر برسان، وی برخاست و آن را به دست گرفت و صاحب ودیعه، مدّعی را گفت که این عصای مرا نگه دار تا من این زنجیر را بگیرم، آن گاه عصای خود را به مدّعی داد تا مدّعی موقتاً عصا را برایش نگه دارد و گفت: بار خدایا! دست مرا به زنجیر رسان که تو عالمی به آن که ودیعه را به او رد کردم. این بگفت و زنجیر را بگرفت. داوود علیه السّلام در این کار متعجّب ماند. جبرئیل فرود آمد و کیفیت این نقشه را به داوود علیه السّلام خبر داد. حضرت داوود آن مرد را فراخواند و جواهر را از او گرفت و مکر او بر مردمان آشکار گشت و حق تعالی به جهت زشتی آن مکر، زنجیر را به آسمان برد.