ذلت کوفیان
بعد از این که اهل کوفه هزاران نامه برای امام حسین علیه السلام نوشتند که به کوفه بیاید در مسیر راه از مکه به کوفه، اخبار زیادی به امام رسید به ویژه از بیوفایی مردم کوفه و شهادت نایب خاصش مسلم بن عقیل.
مردی از کوفه پس از اعمال حج میگوید: در مسیر رفتن به کوفه، به چند خیمه برخورد کردم و سؤال کردم: این خیمهها متعلق به کیست؟ گفتند: حسین بن علی علیه السلام. با اشتیاق به خیمهی اختصاصی امام رفتم و عرض کردم: پدر و مادرم فدای تو باد، ای فرزند دختر پیامبر! چه انگیزهای تو را به این بیابان بیآب و علف کشانده است؟
امام فرمود: از طرفی بنیامیه مرا تهدید و از طرفی مردم کوفه مرا دعوت کردند و این نامههای اینان است؛ ولی همین مردم کوفه مرا به قتل خواهند رساند و چون دست به این جنایت بزنند، خداوند کسی را بر آنها مسلط خواهد کرد که آنها را به قتل برساند و خوار و ذلیل شان کند. تحقق ذلّت مردم کوفه، بعد از قتل امام به ظهور پیوست. پس از جریان عاشورا، عدهای به عنوان توّابین قیام کردند و درگیری و کشتار بسیار شد. بعد از آن مختار قیام کرد؛ ولی بدترین دوران، تاریخ بیست سالهای بود که حجاج بن یوسف ثقفی فرمانروای خون خوار، آن قدر آنها را تحت فشار قرار داد و آدم کشت و زندانیها را شکنجه داد که مصداق خواری و ذلّتی که امام فرموده بود، به ظهور پیوست. تعداد افرادی که در این مدت به دست او کشته شدند، به صد و بیست هزار نفر رسید وقتی حجاج مُرد، پنجاه هزار نفر مرد و سی هزار زن در زندانش بودند.
نقل کرده اند: روزی او دستور داد همهی مردم کوفه، برای جنگ به بصره بروند و هرکس که نرفت، او را گردن زدند. پیرمردی گفت: ای امیر! من پیر و ضعیف هستم، آیا فرزند جوانم به جای من به جنگ برود؟ حجاج دستور داد سر او را از بدنش جدا کردند. مردم کوفه وقتی این صحنه را دیدند، از ترس چنان شتاب میکردند که از بالای پل چندین نفر به درون فرات افتادند و غرق شدند.
منبع: یکصد موضوع، پانصد داستان 2 / 262؛ به نقل از: مروج الذهب (مسعودی) 3 ، 137.